Wednesday, August 19, 2009

دو دقيقه خارج از خيالپردازی

هر قدر هم که بخواهی خودت را به آن راه (همان کوچه علی چپ معروف ) بزنی که اوضاع عادی است و ديگر همه چيز تمام شد نمی شود.هنوز هر لحظه خبری می رسد.يکی دردناک ، يکی اميدوار کننده و يکی نا اميد کننده.اما آنچه که به قول صبح نويس مسلم است شرايط به حالت عادی بر نگشته .اينها را نوشتم تا بگويم وقتی تمام وجودت را زشتيها و زيباييهای اين روزها پر کرده طبيعی است که خيالپردازيهايت هم از همان آب و رنگ باشد.با اين توصيف من خيالپرداز هنوز يک چيز را نمی توانم درک کنم.اينکه يک روز کسی اس ام اسی برايم فرستد و وقتی جواب نمی دهی تا بلکه متنبه شود باز هم تکرار می کند و تکرار و تکرار و بعد که زنگ می زنی و برايش توضيح می دهی که چرا نبايد اس ام اس بفرستد ، چرا بايد تلوزيون دروغپرداز را تحريم کند ، چرا و چرا و چرا... لبخندی به پهنای صورتش می نشيند و می گويد : آخه عادت کردم! يا خب پول زنگ زدن از اس ام اس بيشتر ميشه !، يا خب آدم نمی دونه طرفش تو چه موقعيتیه شايد نشه زنگ زد الان بهش! يا بدتر از آن : آخه من فقط به فلان جنس ، فلان خوراکی ، فلان وسيله که تو تلويزيون تبليغ ميشه عادت دارم!!!نمی دانم .شايد هم من زيادی سخت گيرم.اما به نظرم اين قبيل کارها حداقل کارهايي است که ما بايد به آن متعهد باشيم.شرايط ما شرايط عادی نيست.اين را بايد روزی هزار بار به خودمان گوشزد کنيم.ما در حال نبرديم.

1 comment:

صبح نویس said...

به طرز آزار دهنده ای جالبه
خیلی از مردم خیلی راحت از خیلی از مسائل عبور میکنند
و این دلیل اینه که خیلی ساله که هیچی نشدیم