Tuesday, November 17, 2009

شرکت 2

تصوير ذهني شماره 17
ا...از رئيس دفترم می خواهم برای ساعت 11 جلسه ای با مدير موسسه خيريه اي که برای کمک به آموزش کودکان سراسر دنيا تشکيل داده ام ترتيب دهد تا اوضاع را بررسی کنيم.قصد دارم علاوه بر درصد ثابت ماهيانه ای که از سود شرکت در آن هزينه می شود ، يک سيستم مستقل کسب درآمد برای آن تشکيل دهم که منافعش مستقيمن در خود خيريه خرج شود.به نظرم به اين ترتيب می شود کارهای بزرگتری انجام داد.سيستم کاري خيريه بر مبناي شناسايي کودکان با استعداد در سراسر دنيا و تامين کليه هزينه هاي تحصيل تا پايان تحصيلات تکميلي و برگزاري دوره هاي آموزشي خاص براي اين افراد است.مدير موسسه مي گويد تا پايان سال گروه اول استعدادهاي ايراني تحصيلاتشان را تمام مي کنند.از رئيس دفترم مي خواهم با مدير منابع انساني هماهنگ کند تا برنامه اي براي جذب حداکثري آنها در شرکت خودم تنظيم کند.ا
جلسه که تمام مي شود فنجان قهوه ام را بر مي دارم و به ويوي بيرون از پنجره خيره مي شوم.امروز هم يکي ديگر از قدمهاي موفقيتم را برداشتم.اينجا معناي لذت از زندگي را با تمام وجودم درک مي کنم.ا

3 comments:

marsa-shahsiah said...

wow...goodluck

مربم said...

الان این صرفا تصویر ذهنی توی خیال پرداز بود یا واقعا قدمکی برداشتی ؟؟

مربم said...

الان این صرفا تصویر ذهنی توی خیال پرداز بود یا واقعا قدمکی برداشتی ؟؟